تا اینجا به این نتیجه رسیدم که انسان از نظر نیچه پلیست میان حیوان و اَبَر انسان شدن(که به نظرم به شدت حرفش منطقیه) و در ادامه معتقده که توی گام
اول باید از همه چیز خودت متهوع بشی تا بتونی به امادگی برسی برای زایش ابر انسان و هم
چنین باید فقط و فقط به خودت متکی باشی و نه خدایی که مرده است.البته باید بگم دین حقیقی از بی دینی مطلق زاییده میشه(این نظر منه) اما در ادامه وقتی به ماجرای بند باز میرسه میخواد گوشزد کنه که اگه بدون شناخت مسیر پیش روت و بدون اینکه پی به معنی زندگی ببری قدم توی این راه بذاری خیلی راحت توسط دلقکها(که نمادی از واپسین انسان هاست) به نابودی کشیده میشی و همچنین با صحبت های دلقک با زرتشت میشه فهمید که تو هرچقدرم که نزدیک باشی به ابر انسان شدن بازم با تهدید واپسین انسان ها( که به اعتقاد نیچه نژادشون مثل پشه نامیراست ) مواجه میشی که در تلاشند تورو از ادامه مسیرت بازدارند حتی به قیمت نابودیت( که خب البته این واکنشی دفاعیه چون تغییر کردن سخته و واپسین انسان ها میترسن که این دیدگاهت مسری باشه و یه روز همه مجبور به تغییر بشن)در مورد گورکنان که به اشاره مترجم نیچه درصفحات جلوتر از اونها به عنوان پژوهندگان و آزمایندگان(به نظرم اساتید علوم تجربی کسایی که باید همه چیزو عینا رصد کنن مورد خطابه) اعلام میکنه بند باز که در واقع کسیه که خطر میکنه و وارد راه تبدیل شدن به ابر انسان میشرو به سگ نجس تشبیه میکنند که خب میشه اینجوری
برداشت کرد که این دانشمندان علوم تجربی هرچیزی که خارج از چهارچوب منطقشون باشرو باطل میدونن و به سخره میگیرن و اون تفکرو شیطانی میدونن (به طور کلی میگن هرکس که در این راه قدم بذاره خودشو به شیطان فروخته!)داشتم فکر میکردم که اون پیرمردی که وسط جنگل به زر دروازه افکار مغشوش من...
ادامه مطلبما را در سایت دروازه افکار مغشوش من دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : dailyblack بازدید : 93 تاريخ : دوشنبه 5 دی 1401 ساعت: 20:08